اقامتگاه عارف خرقانی؛ همسایگان جنگل و خانقاه
«آنکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که نزد باری تعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.»
وقتی در سفر به شاهرود شب را در اقامتگاهی صبح کنی که نامش اقامتگاه عارف خرقانی باشد، بیشک این جمله ابولحسن خرقانی به ذهنت میآید که بر سر در ورودی آرامگاهش نقش بسته است. و این یعنی یک میزبانی تمام عیار.
صاحبان این خانه، خانواده محمدی هستند. یک خانواده پنج نفره که به معنای واقعی کلمه هر چیزی را که برای داشتن یک سفر متفاوت به آن نیاز دارید به شما هدیه میکنند.
یک خانه دوطبقه با طرح کاهگلی را وسط یک مزرعه واقعی، با پنجرههای مشبک آبی و درهای چوبی تصور کنید. خانهای وسط مزرعه که درختها دورش داگیره (دایره) بستهاند و البته حصاری فضای خانه و حیاط سنگفرش شده آن را از فضای بکر مزرعه جدا میکند.
به عبارتی یک فضای بسته دورتادور خانه و حیاط سنگفرش ایجاد میکنند. اگر غارچکول (کنجکاو) شدهاید و میخواهید بدانید ساختمان خانه چگونه است، باید برایتان بگویم فضایی نوساز است که به شیوه خانههای قدیمی منطقه ساخته شده است. با چَفتی (سقفی) شیروانی و تراسهای کوچک و بزرگ با نردههای چوبی مقابل اتاقها.
پنجرههای خانه رو به مزرعه باز میشوند با آن همه درخت و سبزی، و چُقُلهایی (گنجشکها) که روی شاخه درختها مینشینند، و یک استخر بزرگ پر از اردکها، مرغابیها، ماهیها و گاهی هم یکی دو تا وِلقاس (قورباغه). آنهایی که کمی فِسوک (نازنازی) هستند به این جای این نوشته که میرسند احتمالا دیگر بقیه مطلب را نمیخوانند حق هم دارند این خانه علیرغم اینکه تمام امکانات رفاهی و خدماتی را در اختیارتان میگذارند اما قرار است شما را از زندگی یکنواخت شهریتان هم کمی دور کند.
اما برای کسانی که وِچه خوردو ( بچه کوچولو) دارند اینجا یک دانشگاه به حساب میآید، جایی که در چند روز کودک شما یاد میگیرد با زندگی از فاصلهای نزدیکتر از همیشه تعامل داشته باشد.
پس اگر در این خانه اقامت کردید و دیدید در طول روز وچهتان نخفتیه (نخوابیده) اصلا نگران نباشید او دارد بزرگ میشود. زندگی با تمام جزئیات و زیباییهایش چنان چُمبلوکی ( نیشگونی) از وچه شما گرفته است که نمیخواهد با خوابیدن بخشی از روزش را، تنفس در این فضای بکر را از دست بدهد.
این خانه چهار اتاق در اندازههای مختلف دارد. اتاقها سرویسهای بهداشتی دارند و اگر زمستان مهمان این خانه شوید برایتان کُرسی خواهند گذاشت. صبحها که در این خانه بیدار میشوی خانوادهای را میبینی که همگی در حال مُلمُل (جنب و جوش) هستند. یکی سبزی میچیند، یکی غذا بار میگذارد یکی سراغ اسب و اردکها میرود و تا دلت بخواهد در این خانهباغ کار هست. البته برای آمدن به این خانه همان گونه که قبلا هم گفتیم نباید فِسوک (نازنازی) باشید و مثلا عادت به تختخواب داشته باشید. در عوض شما اینجا میتوانید بر روی پشتیهای استوانهای قرمز و سبز و بنفش، به حالت یَپَل (درازکش به پهلو) استراحت کنید.
در هر اتاقی علاوه بر این پشتیهای رنگی رنگی، یک گوشه از اتاق تشکها و بالشها و پتو و ملافهها را مرتب چیدهاند و در یک باقبند (پارچهای بزرگ برای اینکه در آن اثاث بگذارند.) پیچیدهاند.
در ابتدای این مطلب گفتیم ابوالحسن خرقانی سفارش کرده بود هرکه به خانهاش آمد نانش دهند و از ایمانش نپرسند، اینجا هم که خانهای است که با نام او اعتبار یافته چنان نانی به شما خواهند داد که فراموشتان نشود. سفرهای برایتان میچینند پر از مخلفات و سبزیها و صیفیجات همان مزرعه، غذاهای خانگی در ظروف مسی با هزار رنگ از طبیعت مینه ( میانه) سفره است.
اگر در فشار کار و زندگی روزمره و ترافیک و دردسرهای شهرنشینی مغزتان اَلِتوک (فرسوده و از کار افتاده) شده، روحتان حسابی بُکُرچیه (له شده) و جسمتان دِپِلکیه ( خراب و فروریخته)، باید به کار و زندگی شهری بگویید برای مدتی کوتاه هم شده دست از خِرتک (گلو) شما بردارد تا بتوانید بیایید به این خانه سر بزنید.
این خانه که در روستای خرقان کُلنگش را وِزیهاند (زدهاند)، در نزدیکی جنگل ابر شاهرود یعنی در ۵۰ دقیقهای آن و در مسافتی حدود ۳۰ دقیقهای مجتمع تفریحی آبشار شاهرود قرار دارد.
اگر شما هم از آن نود درصد آدمهایی هستید که حتما میخواهند جنگل ابر را ببینند که هیچ، اما اگر از آن ده درصد باقیمانده هستید باید بیایید با هم حرف بزنیم یکی تو هنگی یکی ما هنگیم (یکی تو میگویی یکی من میگویم) تا قانعت کنیم بروی و حداقل یک بار هم شده این جنگل رویایی را ببینی و شب را هم بیایی به همین اقامتگاه تا حسابی خستگی راهت را از تنت بگیرند.
کمترین چیزی که میشود الان گفت این است که در طبیعت زیبای جنگل ابر خبری از کُلِشهای (سرفههای) کرونایی نیست. اینجا زندگی به معنای واقعی با تمام زیباییهایش نه تنها به شما سلامی دوباره میدهد، بلکه دست در گردنتان انداخته، بُلْقتان (لُپتان) را هم میکشد.
آقای محمدی خانِواد! (خانهات آباد)
صدای میزبان (خانواده محمدی)
آنچه گفتیم همگی توصیف اقامتگاه بود. اما برای شناخت دقیق یک اقامتگاه کافی نیست تنها خانه را بشناسید، بلکه باید صاحب خانه را هم به خوبی بشناسید. روح هر مکانی را ساکنان آن مکان میسازند. پس با ما باشید تا صدای ساکنان این خانه، میزبانان اقامتگاه عارف خرقانی را با هم بشنویم.
زوجی را تصور کنید که هر دو زادگاهشان روستای خرقان است، در آنجا با هم ازدواج کرده اند و بعد به شاهرود رفتهاند. مرد خانه شرکت تأسیساتی داشته است و آنها صاحب دو فرزند پسر و یک فرزند دختر میشوند. بچهها را بزرگ میکنند. یکی از پسرها مهندس آب و دیگری مهندس عمران میشود. دخترشان هم علوم آزمایشگاهی میخواند و در آزمایشگاه مشغول به کار میشود. حالا سالهاست که از زندگی در روستای خرقان میگذرد اما آرزوی بازگشت به روستا و خانه پدری گریبان هیچ یک از این دو را رها نمیکند.
آقای محمدی میگوید همیشه به این فکر میکرده که پناهگاهی بسازد برای کسانی که به دیدار عارف خرقانی میآیند.
حالا میرسیم به روزی که پرنده کوچکی به نام آرزوی کودکی میخواهد از دهان مرد خانه بپرد بیرون. چه خوب است که آرزویت را بدانی، چه خوب است آرزوی کودکیات همان آرزوی کودکی همراه و همسرت باشد، چه خوب است که نزدیکترین آدمهای زندگیات کمک کنند تا آرزوی زندگیات عملی شود. و اینگونه بود که اقامتگاه عارف خرقانی ، آرزوی کودکی این زوج، متولد شد؛ جایی که قرار بود پناهگاه مهمانان اقامتگاه عارف خرقانی باشد و حالا شده پناهگاهی برای تمام کسانی که از زندگی شهری خستهاند و این خانواده میخواهند مهمانانشان را با زیر و بم زندگی باصفا و آرام روستایی آشنا کنند.
تحقق رویای کودکی
همیشه فکر میکردم آن روزی که مرد خانواده بعد از سالها بیاید و بگوید میخواهم شرکت و زندگیای که ساختیم را جمع کنم و بروم به روستا خانهای بسازم برای مهمانان روستای کودکیام، باید روز عجیبی باشد.
وقتی از خانم محمدی میخواهم حال آن روز را توصیف کند، میگوید سخت نبود، عجیب هم نبود. میگوید خودش هم دلش با روستای کودکیاش بود. با باغ و زراعت و بازیهای کودکانه در آنجا.
وقتی یکی از فرزندانت مهندس عمران باشد و کل خانواده همراه دل و دستت باشند، دیگر سخت نیست که زمینی به وسعت دو هکتار را تبدیل کنی به یک اقامتگاه دوطبقه که استخر هم دارد، پرورش دام هم در آن انجام میشود، محلی برای کاشت درخت میوه و سبزی و صیفیجات هم هست و به طور کلی فضایی است برای تجربه کاملی از چند روز زندگی روستایی. همان که وقتی پای صحبت این زوج مینشینی اولین هدفشان از برپا کردن این مزرعه است. این اقامتگاه دو سال است که افتتاح شده و جالب است بدانید تمام کارهای ساخت و ساز آن را این خانواده پنج نفری با هم انجام دادهاند.
من و شما که داریم این قصه را میشنویم شاید برایمان کمی تصورش سخت باشد. تصور یک شغل کاملا خانوادگی با فرزندانی که در رشتههای دیگری تحصیل کردهاند و حتی کار دیگری هم دارند. اما ما باور کنیم یا نه این پنج نفر با هم این ایده را تکمیل کردهاند، با هم این خانه را ساختهاند، با هم در آنجا کار میکنند، با هم آنجا را مدیریت میکنند و همه یک دست شدهاند برای صدای دلنشین و آرام بخش روستا که حالا میخواهند همه آن را بشنوند.
همین است که کارشان را با تمام این چیزها که ما میشنویم و به نظرمان جذاب است، سخت هم میکند. پرنده آرزو هرچقدر بزرگتر شود آب و دانه بیشتر میخواهد. آب و دانهای که با جانت میدهی. آقای محمدی میگوید اوایل در روستای خرقان این کار را شروع کرده بود اما کمکم متوجه شده بهتر است دورتر از روستا این اقامتگاه را بنا کند. میگوید ما یک بنا نساختیم، یک محله ساختیم. آب و برق و گاز به اینجا آوردیم. محلهای که تنها خودشان پنج نفر ساکن آن هستند و مهمانانشان که میروند و میآیند.
بانوی مزرعه
تلاش این خانواده این است که فرهنگ اقامتگاه را جا بیندازند. خانم محمدی یا به قول همسرش بانوی مزرعه، میگوید اقامتگاه با هتل و رستوران فرق دارد. اینجا به دنبال اینترنت نباشید. اینجا باید گوشی را خاموش کنید ببینید طبیعت به شما چه میگوید. در اقامتگاهها قرار است با زندگی بومی در منطقه آشنا شوید.
برای اینکه شما با زندگی بومی آن منطقه آشنا شوید میزبانانتان هر کاری میکنند. مثلا ممکن است از شما بخواهند با آنها صبحانه بخورید، اگر دوست دارید کودکانتان را میبرند کار در مزرعه را نشانشان میدهند. تعامل انسان و طبیعت را. حتی میتوانید با بانوی مزرعه به آشپزخانه بروید و کنارش بنشینید وقتی دارد غذا برایتان میپزد. این خانواده یک شعار خانوادگی دارند: هر کسی به این اقامتگاه میآید مشتری نیست مهمان است. به همین خاطر شما هر وقت بروید و مهمان این خانه شوید اعضای خانواده، با تمام سختیها، خودشان آنجا حضور دارند، زیرا معتقدند با این شعار، کار را نمیشود به کسی دیگر سپرد. همین است که باعث شده چنین کاری با زندگیشان گره بخورد.
غذاها هم تقریبا به طور کامل با محصولات مزرعه درست میشود. از گوشت و مرغ و تخممرغ بگیر تا سبزیهای محلی و صیفیجات. اغلب غذاها غذاهای محلی همان منطقه هستند و به نظر خیلیها و همچنین به نظر خانم محمدی بهترینشان پلو سبزی است با سبزیهای صحرایی. چیزی که شهریها به آن تهچین میگویند. شبها هم سوپ شیر و سوپ سبزی و کشک و بادمجان در منو است. غذاهای دیگر شامل چلوزردک با تهدیگ بال، عدس پلو برای گیاهخواران و سایر غذاهای محلی است.
وقتی میپرسم این کار خوبیهایش بیشتر است یا بدیهایش، میگویند برای ما دو تا نور علی نور است. (انگار سختی بلد نیست به آنها نفوذ کند) به خصوص که ایدهشان این بوده که مهمانی که از تنشهای زندگی شهری به این خانه میآید در اینجا به آرامش برسد، وقتی مهمانی میگوید که در اقامت در اینجا چقدر آرام بوده آنها هم خستگی یادشان میرود. میگویند بچهها اما برایشان کمی سخت است. زندگی با کار زیاد و سختی، در تنهایی دور از روستا، و اینکه کلاسهایشان در شهر است، تمام اینها اما مانع بچهها نمیشود که پا بهپای پدر و مادر ستونهای این خانه را حفظ کنند. جالب اینجاست که نه تنها بچهها، که تمام اقوام خانم و آقای محمدی هم همراه این زوج هستند. هر زمان کمکی بخواهند، آنها همراهی میکنند. شاید آن ذات روستایی که بیش از هر چیز دلنشین است، همین باشد.
میگویم چشماندازتان چیست. خانم محمدی میگوید اینکه بچهها این کار را گسترش دهند. میگوید ما هر کار میکنیم بر اساس تجربه است، بچهها اما علمش را دارند. میگوید آرزو میکند همه جوانها به ایدههای بزرگ برسند.
این مقاله که اولین مطلب از مطالب این بخش است در ماه مهر ۹۹ منتشر میشود. همینجا و در تولد اقامتگاه عارف خرقانی که ۱۴ مهر ۹۷ است، آرزو میکنیم همه ما با طبیعت آشتی کنیم تا طبیعت هم کمی از قهر خود دست بکشد. آرزو میکنیم سیل و زلزله بنیان آرزوهای قشنگمان را نلرزاند و ویروس کرونا دست از سر سفرهایمان بردارد. تا دوباره کولههایمان را برداریم و برویم ببینیم اقامتگاههای زیبا و دلنشین کشورمان چه ارمغانی برایمان دارند.