سفر از بلخ تا ترکیه با مولانا
به بهانه روز مولانا که هشتم مهر را برای این عنوان نامگذاری کردهاند، میخواهیم کمی با فراز و نشیبهای زندگی این عارف و شاعر فارسی زبان آشنا شویم. بیایید به مناسبت این روز همسفر او شویم.
محال است که ما ایرانی باشیم و یک بار هم نام جلالالدین بلخ رومی به گوشمان نخورده باشد.
در کتابهای درسیمان با اشعار او آشنا شدیم و حتی گاهی در موسیقی و تئاتر نیز به زندگی او پرداختند. خلاصه آنکه نام مولانا آنقدر پررنگ است و در هر جنبهای از زندگیمان ممکن است پدیدار باشد که حیف است کمی بیشتر درباره زندگی او ندانیم.
مجله جاباما کاملترین منبع برای شناختن نقاط فرهنگی و تاریخی تا دیدنیهای هر شهر و منطقه است.
کوتاه درباره زندگی مولانا
از تولد تا دیدار با شمس
جلالالدین بلخی معروف به مولوی یا ملای رومی در ۱۵ مهر سال ۵۸۶ هجری شمسی یا ۶ ربیعالاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ متولد شد. پدر او که به بهاءالدین یا سلطانالعلما معروف بود، نیز از عرفا و سالکان آن دوران بود که میتوان گرایش او به دین و علوم دینی را از تاثیر آموزشهای پدرش دانست.
او تا سن حدود ۶ یا ۷ سالگی در بلخ زندگی کرد؛ اما به دلیل اتفاقاتی خانواده او مجبور شد که بلخ را ترک کند. پدر مولانا در سال ۶۲۸ هجری قمری فوت کرد؛ اما مرید پاکدل او یعنی سید برهانالدین محقق ترمذی به قونیه سفر کرد و اولین کسی بود که چراغ راهنمای مولانا در مسیر عرفان و طریقت بود.
دیدار با شمس و آغاز تحول
مطالعه و سیر و سلوک مولانا در راه عرفان و طریقت و علوم دینی تا سن ۳۷ سالگی او ادامه داشت. در روز ۲۶ جمادیالثانی سال ۶۴۲ هجری قمری نقطه عطف زندگی او بود. درویشی به نام شمسالدین محد بن ملک داد تبریزی بر سر راه او ظاهر شد.
شمس تبریزی در همان دیدار اول و با همان جمله اول توجه مولانا را به خود جلب کرد.
مولانا برای ورود به وادیای که شمس مدتها پیش از او به آن آشنایی داشت، درس و مدرسه و علوم دینی را کنار گذاشت. او حالا مردی دیگر شده بود. به سماع و طرب روی آورد و اشعار پرشور عارفانه میسرود.
دشمنی مردم با شمس
مردم معمولی نمیتوانستند این تغییر مولانا را بپذیرند. آنها شمس را مردی کمسواد و حسود میدانستند که مولای آنها را از آنها گرفته بود. این دشمنیها که از سر نادانی و جهل بین مردم و شمس درگرفته بود، باعث شد شمس پنهانی و بدون خبر مولانا از قونیه برود. ملای رومی از این غیبت آشفته و پریشان شد و پسر خود، سلطان ولد، را به جست و جوی شمس فرستاد. او شمس را در دمشق پیدا کرد و توانست که او را به قونیه بازگرداند.
مولانا بار دیگر به شمس پیوسته بود و این موضوع شادیبخش روح تشنه او بود. دشمنی و حسادت مخالفان شمس همچنان ادامه داشت؛ حتی برخی روایتها حاکی از این است که پسر کوچک مولانا، علاءالدین، نیز در نقشههای دشمنان شمس شرکت داشته است. در نهایت این دشمنیها زهر خود را ریختند و باعث غیبت ابدی شمس شدند.
روزگار پس از غیبت ابدی شمس
هیچکس نمیداند شمس به کجا رفت و اینکه آیا کشته شد یا نه. هرچقدر فرزندان مولانا و مریدان او کشورهای اطراف و هرجای ممکن را جستوجو کردند، شمس را نیافتند. هیچ روایت قطعیای برای دلیل غیبت شمس وجود ندارد. عدهای میگویند که پسر شمس و همراهان وی شمس را به قتل رساندند.
غیبت شمس و پریشانی مولانا باعث خلق مثنوی شد. مولوی پس از این غیبت در فراق شمس سرودههای آتشین میسرود که محتوا و مخاطب اکثر آنها شمس بود. پس از رفتن شمس، فرد دیگری به نام صلاحالدین زرکوب یار و یاور مولانا شد.
هرچند این فرد سواد کاملی نداشت و قطعا جای خالی شمس را پر نمیکرد؛ اما توانست همدم خوبی برای مولانا باشد. حسامالدین چلبی فرد دیگری بود که به مدت ۱۰ سال به مولانا همنشین بود. او به مولانا توصیه کرد که مثنوی را به رشته تحریر دربیاورد و به همین علت نام مثنوی در ابتدا حسامینامه انتخاب میشود.
چرا مولانا از بلخ به ترکیه رفت
کوچ خانواده مولانا از بلخ به قونیه، به دلیل همزمانی دو اتفاق، رخ داد. اولی آن بود که پدر مولانا سبکی متفاوت در عرفان و سلوک داشت و همین موضوع باعث بروز مخالفتهایی با او شد؛ تا جایی که این دشمنیها به دربار محمد خوارزمشاه نیز رسید. علت دوم نیز حمله چنگیزخان بود.
سلطانالعلما به دلیل این دشمنیها و در امان بودن از جنگ ابتدا به بغداد سپس به قصد حج به مکه و پس از آن به علت دعوت پادشاه سلجوقی به قونیه رفت. جالب است که بدانید پیش از آنکه خانواده مولانا در قونیه ساکن شوند، چند سال کوتاه نیز در لارنده یا کرمن کنونی ساکن بودند. این مکان در روم قرار داشت و به علت این اقامت چند ساله گاهی مولانا را به لقب ملای رومی نیز میخوانند.
مقبره مولانا کجاست
مولانا پس از کوچ خانوادهاش به قونیه، تمام عمرش را در همین شهر سپری کرد. سرانجام او در ۵ جمادیالآخر سال ۶۷۲ هجری قمری درگذشت. آرامگاه این عارف قدیر و ارزشمند هماکنون در شهر قونیه و در ترکیه قرار دارد. قونیه، کهنترین شهر ترکیه است و به عنوان پایتخت فرهنگی این کشور شناخته میشود. با اینکه ترکیه دیدنیهای بسیاری دارد که توجه توریستها را به خود جلب کند؛ اما مقبره مولانا پربازدیدترین جاذبه ترکیه اشت. هر کسی با هر دین و آیینی و هر نژاد و ملیتی، مولای رومی را فردی عظیم و قابل احترام میشمارد. همین موضوع باعث شده که توریستهای ترکیه از تماشای این مقبره زیبا و دیدنی غافل نشوند
دیدنیهای مقبره مولانا
مقبره مولانا نه تنها به دلیل نام مولوی بلکه به دلیل قدمت تاریخی خود و زیباییهای معماری و هنری که در خود دارد، توجه همگان را به خود جلب میکند. سن و سال این مقبره با گنبد سبز رنگش به همان دوران سلجوقی و تنها چند سال پس از فوت او برمیگردد. روی گنبد را با آیات قران و منبتکاریهای ظریف تزیین کردهاند.
این مقبره چندین بخش برای بازدید دارد. مهمترین بخش آن هم مقبره اصلی مولانا است که قبر خود شاعر و فرزندان و پدرش در آن قرار دارد. این قبرها درست زیر گنبد سبز رنگ قرار گرفتهاند.
قبر مولانا از چندین نوع سنگ قیمتی ساخته شده است و ضریح روی آن نیز منقش به منبتکاریهای دوران سلجوقیان است. روی قبر مولانا را پارچهای مخمل مشکی و زرکوب پوشانده است که هدیهای از جانب سلطان عثمانی دوم بوده است.
این مقبره بخشهای دیگری نیز دارد، مانند اتاق تلاوت، سماع خانه، مطبخ و سلول دراویش. در هر کدام از این بخشها میتوانید آثار نفیسی مانند قرآنهای قدیمی و نسخههای خطی گرانبها را تماشا کنید. تمام این بخشها در مکانی با معماری بینظیر همراه با نقش و نگارهایی ظریف و دقیق قرار گرفتهاند که لذت تماشا را چندین برابر میکند.
علاوه بر تمام این بخشها، قسمتهایی در این موزه برای انجام مراسمهای سماع و طرب نیز در نظر گرفته شده است. در مناسبتهای خاص، در مطبخ یا مسجد داخل مقبره و یا محوطه سنگفرش بیرونی، مراسمهای سماع یا شمانه در آنها برگزار میشوند.