اقامتگاهی به پهنای ایران
اینجا حیاتخونه است. روایت خانههای پرماجرایی که حیاطشان باصفا و حیاتشان عجیب بوده است، چراکه هر کدام از آنها در هر روز به اندازه یک سال زندگی دیدهاند، زندگی کردهاند. حیاتخونه این قسمت: اقامتگاهی به پهنای ایران.
چشمهایتان را ببندید و تصور کنید دو نقطه در مرکز دو کتفتان دارد درد میگیرد. تصور کنید از آن دو نقطه دو استخوان ظریف دارد میآید بیرون، کمکم رشد میکند کمکم مثل گیاه بزرگ میشود و انگار برگ دربیاورد، کمکم پُر میشود از پَر. شما دو بال در پشت دو کتفتان درآوردهاید. حالا بالهایتان را بگشایید و پرواز کنید از شمال آسیا تا جنوب آفریقا را پرواز کنید بر فراز کل هستی بچرخید.
خسته که شدید مثل اجدادتان بیایید پایین در منطقهای که همیشه اجدادتان میآمدند چند روزی را مینشستند، آب و غذا میخوردند و کمی خستگی از بالهای ظریفشان میریختند به آبها و تالابها. تصور کنید در منطقهای فرود آمدهاید که در خاطراتتان سبز بودهاست، جایی که به استقبالتان میآمدند.
حالا میآیید پایین اما دیگر اینجا نه خبری از سرسبزی سابق است و نه غذا پیدا میشود، آبها آلودهاند، زمین آلوده است، قلب میزبانانتان در آن سرزمین دیرآشنا آلوده است، به جای اینکه دوستتان داشته باشند با تفنگ و تور و هزار وسیله شما را به چنگ میآورند و شما بعد از پرواز بر فراز زمین باشکوه اما خسته، حالا در سرزمین آشنایی که غریبه شدهاست میمیرید.
این است اقامتگاهی به پهنای ایران برای مهمانان کوچکمان پرندههای مهاجر. اقامتگاهی که ما میزبانان بیرحم و نامهربان آن هستیم. چقدر باید زخم بخوریم از مقابله با طبیعت تا باورمان بشود ما بدون او هیچیم؟
چقدر باید قلب طبیعت را از سینه زمین بکشیم بیرون، از لابهلای درختهای باشکوه جنگلها، از میان تالابهایی که حالا دارند از بین میروند، از درون سینه کوچک و باصفای پرندگان، و ندانیم این قلب را از هرکجای تن زمین بیرون بکشیم باز ماییم که بی او زمین میخوریم.
اقامتگاهی ساختیم به هفت رنگ و با هفت بو
سالیان درازیست، به اندازه عمر بشر که ما از طبیعت غذا میخوریم، در طبیعت میخوابیم، بیدار میشویم، نفس میکشیم. سالیان درازیست به اندازه عمر بشر که ما با طبیعت میجنگیم بیآنکه بدانیم با پوست و گوشت خودمان میجنگیم انگار. چقدر باید زمین بلرزد، شهابها را به سوی خودش نشانه برود، طوفان به پا شود از آه سرد و نمناک زمین تا این امنیت را باور کنیم.
حالا ما در بخشی از آن که اقامتگاه بزرگی ساختهایم به وسعت ایران، با هفت رنگ و به هفت عطر، حالا که خاک سیاه هرمز را با دمامهایمان به رقص درآوردیم، شمالش را با شالیزارها پوشاندیم و با حصیر سبد بافتیم، حالا که در شرقش زعفران کاشتیم و زمین و آسمان را به دست خورشید سپردیم، در غربش لباسهای هفت رنگ پوشیدیم و با دستمالهای کردی رقصیدیم، حالا که در مرکزش بزرگترین یخچالهای سنتی را ساختیم و معماری را به شکوه طبیعت افزودیم، حالا که این اقامتگاه زیبا را ساختیم و مهمانانی از سرزمینهای بسیار بسیار دور به اقامتگاهمان آمدند، حالا چرا باید همه چیزی که با دستان اجدادمان ساختیم را نابود کنیم.
اینجا ایران است، سرزمین باشکوه و فرهنگی چند هزار ساله، سرزمین این همه بزرگمرد و بزرگ زن، سرزمین جشن نوروز صیاد و آشتی معماری با کویر، این سکه اما روی دیگری هم دارد، اینجا ایران است سرزمینی که دارد روز به روز بیشتر سرش را از طبیعت برمیگرداند، سرزمین کشتن پرندههای مهاجر در ازای پول، سرزمین ویرانگر طبیعت، ویرانگر تمدن خودش، ویرانگر خودش و خودمان.
ایرانی که باید باشد و نیست
چشمهایتان را ببندید دو نقطه پشت کتف و دو بال ظریف را دوباره در نظر بیاورید، همان بال زدنها، همان بر فراز جهان چرخیدنها، همان خسته شدنها و فرود در سرزمینی که در حافظهتان سبز بوده است، حالا تصور کنید تالابها پر از موجودات مختلف هستند، تصور کنید جنگلها را قطع نکردهاند، تصور کنید از دست کودکان و زنان دانه میخورید، مردها سطلهای آبشان را میآورند جلوی شما، تصور کنید خستگیتان که در رفت دوباره بلند میشوید سرحالتر از قبل، شادتر از همیشه، و به سفرتان ادامه میدهید، به آفریقا میرسید و سال بعد همان موقع که خسته میشوید دوباره میرسید به همان دستهای قدیمی و دشتهای سبز که در حافظهتان مانده. این است ایرانی که باید باشد و نیست.
صدای یک میزبان: گفتوگو با علیرضا هاشمی
علیرضا هاشمی، کارشناس ارشد محیط زیست، گرایش تنوع زیستی و زیستگاهها، حدود ۱۲ سال است که موسس و مدیر انجمن پرنده شناسی و پرنده نگری طرلان است. با او درباره مهاجرت پرندگان به گفتو گو نشستیم، اوضاع بیشتر از آنچه فکرش را بکنید نگران کننده است.
سیاهچاله پرندگان
- درباره مهاجرت پرندگان در ایران در این سالهای اخیر توضیح دهید.
- کشور ما در چند سال اخیر در سطح بینالمللی به یک کشور بیمبالات و بی اخلاق در زمینه حفاظت از پرندگان معرفی شدهاست. در کنفرانسهای بینالمللی ایران به عنوان سیاهچاله پرندگان معرفی شده بهواسطه سیاهچالهای که در فریدونکنار ایجاد شدهاست.
ما عضو کنوانسیون حفاظت از پرندگان وحشی، تالابهای بینالمللی و برخی دیگر از این کنوانسیونها هستیم که اصلا به آنها پایبند نیستیم. و عدم مدیریت صید و شکار به تمام اینها آسیب میزند. کشور ما در وسط چند کوریدور مهاجرت پرندگان قرار گرفتهاست. عرضهای شمالی و جنوبی را در مسیر پرندگان به هم وصل میکند. ما شبیه یک فرودگاه بین راهی هستیم.
پرندهها را مثل یک هواپیما در نظر بگیرید که سوخت مشخصی دارد و میان راه باید در یک فرودگاه پایین بیاید. چون سوختش تمام شدهاست، گرسنه و خسته است و قرنها ژنهایش به این ترتیب تنظیم شده که در ایران برای استراحت پایین میآیند. اما حالا به گونهای شدهاست که یا فرودگاه تخریب شده یعنی تالاب از بین رفته و یا فرودگاه دست دشمن است. وقتی مینشینند کشته و صید میشوند. به این ترتیب ما نه تنها خودمان را نابود میکنیم بلکه دهها کشور دیگر را نیز متضرر میکنیم. در مسیر مهاجرت پرندگان، هر یک از کشورها که رعایت نکنند همه چیز از بین میرود.
- پرندهها چرا و چگونه مهاجرت میکنند؟
- پرندههای مهاجر سه دستهاند. مهاجران زمستانی که از عرضهای شمالی به سمت عرضهای جنوبی میروند و بعد از زمستان به عرض های شمالی برمیگردند و در همانجا زادآوری میکنند. بخش دیگر که کمتر دیده میشوند و مهم هستند مهاجرین تابستانی ما هستند که از سمت آفریقا از گرما فرار میکنند به عرضهای شمالیتر.
اینها مهم هستند زیرا در ایران زادآوری میکنند. ما میزبان زادآوری آنها هستیم. سرزمینی که میزبان زادآوری است بسیار مهمتر است زیرا اگر اینجا از بین بروند زادآوری مختل میشود. پرنده های جذابی که در فرهنگ ما جایگاه ویژهای داشتهاند، پرندههایی مثل پرستوها، بادخورکها و چلچلهها. اینها مهاجران تابستانی هستند. دسته سوم مهاجرینی هستند که فقط از بالای سر ما عبور میکنند. اگر اینجا امن نباشد از بین میروند.
- ایران چگونه تبدیل به سیاهچاله پرندگان شدهاست؟
ما تالابها را تخریب میکنیم، پرندهها را از بین میبریم و فرهنگ لذت بردن از تماشای آنها را کم داریم و به جای آن به آزار و تخریب آنها میپردازیم. اما اینها بخشی از طبیعتی هستند که به ما مربوطند و اگر از بین بروند ما هم از بین میرویم.
معماری شهرهای ما تغییر کردهاست، کوچهباغها تخریب شدهاند، مصالح معماری و سازههای آن عوض شده است.
در سقفهای شیروانی کلی پرنده میتوانستند در زیر آن لانه بسازند. خانههای آجری و یا گلی که کلی سوراخ و سمبه برای لانه سازی ایجاد میکرده است. در سازههای سفت و سیمانی الان، هیچ موجودی جایی در آنها ندارد. تغییر معماری و مدیریت شهری، باعث از بین رفتن جویها، باغها و فضاهای سبز شده، اینگونه طبیعتی که غیر از ما متعلق به موجودات دیگری هم بوده است را داریم از بین میبریم.
اجداد ما، همخانههای محترم طبیعت
- قبلا ما در ارتباط تنگاتنگی با طبیعت و پرندهها بودهایم. قبلا حضور پرندههایی چون پرستوها و چلچلهها رو نشان و سمبل باروری و نشاط میدانستند. فرهنگ و ادبیاتمان پر از اشارات احترامآمیز نسبت به طبیعت و پرندگان بودهاست. ما اکنون این طرز تفکر را از دست دادهایم. این پرندهها حجم عظیمی از حشرات را شکار میکنند و به دفع آفات کمک بسیاری میکنند.
در گذشته کشاورزان و مردم بومی در ازای دفع آفات به پرندهها رسیدگی و از آنها مراقبت میکردند. به جای میزبانی بهتر است بگوییم ما مشارکتهای خوبی داشتیم برای زندگی در کنار یکدیگر بهتر است بگوییم ما همخانههای خوبی بودیم که اکنون دیگر نیستیم.
اکنون در فریدونکنار که محل استراحت پرندگان زمستانی بودهاست، بین پانصد هزار تا یک میلیون پرنده دارد به صورت غیرقانونی صید میشود و این منطقه به قتلگاه پرندگان معروف شدهاست. زمانی کشاورزان و پرندهها همکار بودهاند همخانه بودهاند، اما اکنون داریم از بین میبریم آنها را.
ما سنتهایمان را فراموش کردهایم. البته الان همه ایران اینگونه نیست. در همین روزگار در کنار تالاب زریوار پرنده ها از دست مردم غذا میگیرند. گروهی به صورت کاملا شخصی در جنوب ایران منطقهای را محافظت میکنند تا مکان امنی را برای پرندهها ایجاد کنند. اما بخش تخلف ما آنقدر زیاد است که این قبیل چیزها زیاد به چشم نمیآیند.
- ما باید چه کار کنیم؟
- ما باید با بخش بی قانونی و تخلف مقابله و به آن اعتراض کنیم. آن را محکوم کنیم. ما که شهرنشین هستیم همیشه این ذهنیت را داشته باشیم که یورش آوردهایم به خانه و زیستگاه موجودات دیگر. درست است که نمیتوانیم کار زیادی بکنیم اما حداقل میتوانیم مستأجران خوبی باشیم.
این خانه را کمتر تخریب کنیم و حواسمان به صاحبخانه اصلی باشد. با ایجاد فضای سبز، با اینکه خودخواهانه رفتار نکنیم. حتی کاشتن یک نهال در منطقهای شهری میتواند خانه موجودات بسیاری باشد. ما میزبان نیستیم طبیعت مال همه ماست.
باید سعی کنیم احیاء کنیم طبیعت را. برای مثال من یک بار به یک اقامتگاه قدیمی در یزد رفتم که به شیوهای قدیمی بازسازی شده بود، در آنجا زیر سقف و در جاهای مختلف پرندهها لانه کردهبودند. احساس کردم من به یک اقامتگاه آمدهام که بسیاری مهمان دیگر هم به آنجا آمدند و ما در کنار هم در این اقامتگاه اقامت میکنیم.
این خیلی باارزش است. شاید بهتر باشد که سلیقهمان به این سمت برود که به جای رفتن به هتلهای سنگی، به جاهایی برویم که به طبیعت و غریزه طبیعی ما هم نزدیک است.
ما در گذشته فرهنگ ارتباط و تعامل با طبیعت را داشتهایم و اکنون میتوانیم از دانش گذشته و بومی برای حفاظت و بهرهبرداری پایدار استفاده کنیم، درحالیکه اکنون انگار حتی داریم دانش گذشتهمان را تخریب میکنیم که حتما از طبیعت برداشت ناپایدار داشته باشیم.
زیادهخواهی ما باعث از بین رفتن موجودات میشود. ما باید بهرهبرداری خردمندانه و پایدار داشته باشیم، قرار نیست به کلی از طبیعت بهرهبرداری نکنیم، اما باید این بهرهبرداری خردمندانه و همراه با آیندهنگری باشد. آنوقت ما نیز مانند سایر موجودات شکارچی، به اندازه نیازمان شکار میکنیم و خللی در اکوسیستم یک منطقه بهوجود نمیآوریم.
- تخریب تالابها به عنوان یکی از مهمترین زیستگاههای طبیعی چگونه انجام میشود؟
- غالبا به علت خودخواهی جمعی و یا فردی ماست. خودخواهی جمعی ما مثل اینکه دانسته یا ندانسته سد میزنیم و آب تالابها را قطع میکنیم. یعنی یک اکوسیستم طبیعی و ارزشمند را از دست میدهیم.
در یک تالاب میلیونها میلیون موجود زندگی میکنند که پشت یک سد این تنوع و تعداد به یک هزارم میرسد. بخش فردی آن اینکه ما تالابها را به زمینهای کشاورزی تبدیل میکنیم چون خاک بسیار ارزشمندی برای کشاورزی است.
بخش دیگر که به زندگی شهرنشینی مربوط میشود آلایندههایی است که به گونهای سر از آبها درمیآورند و از آنجا به تالابها ورود پیدا میکنند.
تالاب زمانی تالاب است که موجودات متنوع و مختلف در آنجا زندگی کنند. یا ورود گونههای جانوری جدید که مناسب اکوسیستم یک منطقه نیست، میتواند کل تنوع زیستی را از بین ببرد و تالاب را تخریب کند.
بهرهبرداری بیرویه و غیر خردمندانه در یک تالاب هم میتواند آن را تخریب کند، چون تالاب وجودش وابسته به تنوع زیستیاش است. از بین بردن یک گونه از موجودات تالاب میتواند به ضرر سایر موجودات آن تالاب هم باشد.
ما باید حواسمان باشد که تنوع زیستی جهانی مال همه مردم جهان است و همه روی آن تعهد جهانی دادهاند. یعنی یک نفر اگر یک تالاب را تخریب میکند مال بقیه را دارد تخریب میکند. درست است که ساکنان بومی یک منطقه در بهرهبرداری از آن منطقه اولویت دارند اما در تخریب آن اولویت ندارند.
ما در جاباما سهم برمیداریم از این قصور و نامهربانی در حق میهمانانی که به سرزمینمان پناه آوردهاند. سهم برمیداریم چرا که باید آگاه میبودیم و آگاهی میبخشیدیم، و تلاش میکنیم تا به جبران آن برخیزیم.